بهاربهار، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

بهار آغاز عشقی بی تکرار

راه رفتن دختر قشنگم+خاطرات تولد قسمت سوم

اولین قدم با صلابت و با هدف بهار در روز 14 آذر برداشته شد اما،فراموش کردم مطلبش رو بذارم یا فرصت نکردم دیروز با مامان بزرگ مهربون رفتیم برات یه کفش بوقی خریدیم و همونجا پات کردی و دست مامان بزرگ و بابابزرگ رو گرفتی وبا علاقه قدم بر می داشتی و متعاقبا جیک جیک صدای راه رفتنت می پیچید تو مرکز خرید یه کار جالب مامان لیلا انجام داده و اونم اینه که از پای بهار با گل رس قالب گیری کرده. حجم پای بهارم بعد از اینکه روی این زمین خاکی اولین بار راه افتاد به یادگار بمونه. الان بهار جون چند قدمی می تونه تنهایی راه بره!! بچرخه، مسیرش رو عوض و در این فاصله کلی ذوق میکنه. این روزها مشفول تدارک جشن تولدتم تا خاطرات تلخ به فراموشی سپر...
28 آذر 1391

چکاب یکسالگی+خاطرات تولد قسمت دوم

دیروز در سالگرد تولد یکسالگی بهار، بهار جون رو بردیم برای چکاب و واکسن!! دخملم برای واکسنش یه کوچولو گریه کرد اما خوب، تا بهش شیر دادم آروم شد.فداش!! نتیجه چکاب بهار جون: قد : 77 ,cm         وزن : 8800 kg برای جشن تولد بهار جونی چون تو محرم افتاده نمی شد جشن گرفت و ما تصمیم داریم بعد از محرم و صفر براش جشن بگیریم، ان شاا...!! اما خوب برای یاد بود اون روز ما فقط یک کیک خریدیم و در کنار مادر بزرگ و پدر بزرگ مهربون یاد خاطرات قشنگمون افتادیم با همه سختیهایی که چقدر زود گذشت! آره دیگه تا اون موقع دیگه ان شاا... بهار بزرگ تر هم شده و می تونه شاید شمعش رو خودش فوت کنه!! دیشب که اصلا واسه...
21 آذر 1391

دختر گلم یکساله شدی+خاطرات تولد قسمت اول

بهار جونم تولدت مبارک     باورم نمیشه که یکسال گذشت. یکسال پیش در چنین روزی بهار زندگیم پا به این دنیا گذاشت. تو این یکسال، زندگی ما با وجود بهار دگرگون شد، قشنگ شد، بهاری شد، پر از رنگ شد. دیشب با همسری نشسته بودیم و یاد خاطرات او روزها می کردیم. چه روزهایی بود. هم شیرینی داشت و هم سختی. ولی شیرینی هاش اینقدر زیاد بود که سختی ها در مقابلش به چشم نمی اومد.     بعضی وقتا با خودم فکر می کنم که زن و شوهر هر چقدر هم که با هم زندگی عاشقانه و خوبی داشته باشن، ولی تا وقتی که بچه نداشته باشن انگار یه چیزی تو زندگیشون کمه. با اومدن بهار احساس می کنم خونمون پر از شادی و سروصدا شده، انگار قبل از بهار خونه...
21 آذر 1391

تجربه یبوست

هنوز یک ماه از غذاخور شدن بهار نگذشته بود که دچار یبوست شد، اولش گفتیم دوره ای یه می گذره! به خاطر غذا خور شدن طبیعیه! اما چشمتون روز بد نبینه! آب نخوردن های بهار، گرمای بیش از حد تابستون و رژیم غذایی کم فیبر و لب نزدن بهار به هیچ نوع میوه ای مسئله رو روز به روز حاد تر کرد(میوه نخوردنش تقریباً همچنان ادامه داره). هی روزها میومدن و دفع بهار سخت تر از قبل! چه فشار روحی ای تحمل کردم من! فرسوده شدم. معطل نکردیم بردیمش اول دکتر طب سنتی، خوب دستوراتی داد که بعضی هاش روی بهار عملی نبود و یا چیزهایی که میگفت بهار نمی خورد، خلاصه افاقه نکرد. بعد از یه هفته ده روز با زور شیاف شکمش کار کرد.(وقتی بعد از 10 روز دفع انجام بشه چه انتظاری میشه داشت؟) ...
15 آذر 1391

سوپ کلم بروکلی

تصمیم گرفتم دستور سوپ ها و غذاهایی رو که برای بهار درست میکنم تو وبلاگش بذارم، هم به درد دیگران بخوره هم اینکه به یادگار بمونه!! یه سوپ ساده ولی خیلی خوشمزه که بهار موقع خوردنش فقط سر تکون میده میگه به به!! این سوپ بمب ویتامینه. سوپ کلم بروکلی: مواد لازم: 2 تیکه ماهیچه گوسفندی                     یک مشت پر بلغور گندم  1پیاز کوچک                                  &nbs...
12 آذر 1391

ممنونم!!!

از همه دوستانی که به بهار رای داده بودند ممنونم!! راستش اول که این مسابقه شرکت کرردم به این فکر بود وبلاگم بیشتر دیده بشه و دوستان بیشتری پیدا کنم که خدا رو شکر این اتفاق افتاد، ااااماااا.......!!! دیگه فکر کنم تجربه آخرم باشه! از اینکه یه عده واسه همچین مسابقه ای تقلب کردن دلم خیلی گرفت!! دیگه هیچ وقت تو این جور مسابقات شرکت نمی کنم... اما دوستایی به بهار رای دادن رایشون تو قلب من همیشه جاویدان خواهد ماند!! و برای همین عکس یه نی نی ناز دیگه رو که نمی دونم کیه اما می دونم اونم عشق اما حسین تو رگهاش جاریه عکسش رو تو وب بهار میزارم!! الان دارم اشک هام رو پاک میکنم،، آخه خدا امام حسین اینقدر غریب و مظلوم که به اسم علی اصغرش می...
11 آذر 1391

مسابقه نی نی و محرم

سلام دوست جونیا!! من تو مسابقه نی نی و محرم شرکت کردم! فقط و فقط از روز سه شنبه  تا روز پتج شنبه فرصت برای رای گیری هست!!! اینم لینکشه: http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1412.php عکس بهار در آلبوم سوم و کد عکس بهار 41 هست لطفا کد عکس رو کنار اسم بهار بنویسید دوستون دارم، منتظر رای شما هستم ...
9 آذر 1391

عروسکی به نام معجزه

  معرفی میکنم، این عروسک نامش معجزه است. چرا معجزه؟؟ میگم براتون!!!!...... بهار خانوم از بدو تولد عکس العمل های زیادی نسبت به عروسک های موزیکالش داشت، الان هم که بزرگ تر شده به مقوله موسیقی خیلی علاقه منده و واکنش های جالبی داره. هر عروسک مخصوص یک دوره از زندگی بهار بود. مثلا موش موزیکالش تا 1 ماهگی آهنگ تخت و پارکش تا دو سه ماهگی و..... اما این عروسک برای ما چیزی شبیه معجزه بود و البته هنوز هم  هست. چه روزهایی که بهار دل درد داشت و ما بهار رو با این عروسک آروم میکردیم، چه روزهایی که با این عروسک بهار رو می خوابوندیم. عصای دستم بود! به باباش میگفتم باتری همیشه باشه که من دست تنها نشم. دل دردهای بهار و خوابیدن هاش که بهت...
4 آذر 1391
1